چرا نگاه میکنیم؟ چقدر برایمان اهمیت دارد؟ اصلا جذب چه چیزش میشویم؟ چرا میرویم چند میلیون پول میدهیم تا یک پلاسمای ۶۴ اینچش را داشته باشیم؟ اصلا تصویر چقدر در زندگیمان نقش دارد؟ خب بستگی دارد دیگر؛ شاید وقتی به یک عکس یا یک نقاشی یا یک بیلبورد تبلیغاتی نگاه میکنیم، آنچنان که باید تحت تاثیر قرار نمیگیریم و هیجانزده نمیشویم.
اما وقتی پای این جعبه نسبتا جادویی مینشینیم، ماجرا قدری عوض میشود و میتوانیم بهراحتی مثل یک میخ به صندلیمان فرو برویم و ساعتها برای تماشاکردنش وقت بگذاریم.
بعضی وقتها با دیدن آدمهایی که جلوی تلویزیون میخکوب شدهاند، میتوانیم صحنه اولین برخورد یک نوزاد با خودش در آینه را تصور کنیم. انگار آدمها خودشان را و تمام چیزهای اطرافشان را و تمام جزئیات زندگیشان را در تلویزیون میبینند که این چنین محو تماشا میشوند.
اما این چهارچوب رنگ و جلا خورده عجیب و غریب، دردسرهایی را هم به بار میآورد که مطمئنا خیلی فراتر از تیتر تکراری «تاثیر تلویزیون بر کودکان» است و همین هم باعث شده منتقدان زیادی در سراسر دنیا داشته باشد. بد نیست سرکی بکشیم، ببینیم بشر غربی کجاها با تلویزیون سرشاخ شده.مشاوره خانواده
بمبی که از دودکش افتاد
فیلم «سگ را بجنبان» را دیدهاید؟ رابرت دنیرو در یکی از دیالوگهایش ادعا میکند جنگ خلیج فارس اصلا اتفاق نیفتاده و این فقط تصاویر تلویزیون بودند که خبر از یک جنگ واقعی میدادند؛ در صورتی که اصلا جنگی در کار نبوده و آنچه که مردم دیدند و باور کردند، تصویر یک بمب بود که به دودکش یک خانه میافتد و بعدش هم بووووووم!
جالب است بدانید این ادعا اصلا دروغ نیست؛ همانطور که اصلا حقیقت ندارد. خیلی از منتقدین غربی هم این نظریه را قبل از آنکه در فیلم بیاید، عنوان کرده بودند. هرچند استناد محکمی هم برای این ماجرا وجود ندارد. اما خب دیگر شاید خبری از جایی درز کرده و…
این را بهعنوان مقدمه داشته باشید تا برویم سراغ اصل قضیه. نظریهای وجود دارد که میگوید تلویزیون واقعیت را از بین برده و فقط به خودش و دنیای لجبازی خودساختهاش میپردازد. این نظریه را امبرتو اکو، منتقد مشهور عنوان میکند و برای اولین نمونه به سریالهای دنبالهدار اجتماعی میپردازد.
این سریالها در آن سوی دنیا به Soap opera شهرت دارند و پخششان گاهی تا چند سال هم طول میکشد. دغدغه اصلی این سریالها درگیریهای اجتماعی گروهی از آدمهاست که هرچند وقت یک بار درگیر ماجرای جدیدی میشوند و طبیعتا باید حلش کنند. اکو معتقد است، این سریالها بعد از مدتی ارتباطشان را با دنیای واقعی از دست میدهند و تمام اتفاقات فقط و فقط از نگاه گروه تولید تحلیل میشود و باعث میشود نگاه شخصی آدمها درباره مسائل پیش رویشان به نوعی دچار تزلزل شود. چرا که تلویزیون بهعنوان یک مرجع قابل اعتماد پذیرفته شده و به راحتی میتوان از آن الگوبرداری کرد. البته او اضافه میکند که الزاما در همه شرایط تحلیلهای شخصی با آنچه تلویزیون ارائه میدهد، ضدیت ندارد. شاید کمی گیج شده باشید. پس بهتر است نظریه مکمل ژان بودریار را هم بخوانید؛ او میگوید تلویزیون خود ارجاعی دارد و ارتباطش را با دنیای واقعی از دست داده است. مثالش را هم بخوانید، بعد بگویید، نیفتاد! بودریار به برنامههایی اشاره میکند که از شبکههای مختلف تلویزیون پخش میشود و شباهتهایی به هم دارند. در چه چیزی؟ در نوع گریم، طراحی صحنه، روش فیلمبرداری و جلوههای ویژه. یا از تلیغاتی نام میبرد که روشهای قدیمیتر تبلیغ را مسخره میکند و گاهی ما را به تصویرهای قدیمیتر ارجاع میدهد که قبلا به شیوهای دیگر نمایش داده شدهاند و از این طریق حس نوستالژی آدمها را تحریک میکنند. او اضافه میکند رغابت تهیهکنندههای تلویزیونی برای جذب مخاطب بیشتر هم مدام باعث میشود نگاه تولیدکنندهها بیشتر به داخل مجموعه تلویزیون و شبکههای دیگر باشد تا به روابط حقیقی آدمها در اجتماع. او حتی روی مصاحبههای تلویزیونی هم حرف و حدیث دارد؛ اکو میگوید وجود افراد مشهور و جنس حرفهایی که میزنند، هیچ اهمیتی ندارد، بلکه صرف گفتهشدن آن حرفها از تلویزیون است که برای مخاطبها اهمیت دارد. برای همین هم میشنویم که میگویند: دیدی فلانی چه حرفایی در تلویزیون زد؟! واقعا که این حرفها را در تلویزیون زدن جرأت میخواهد.
حالا بیایید قدری پا را فراتر بگذاریم؛ تمام چیزهایی که تا الان خواندید، گویای این مطلب بود که تلویزیون واقعیت را تحریف میکند. حالا اگر بخواهیم وارد دنیای مجازی شویم، با پدیده پیچیدهتری به نام فراواقعیت روبهرو هستیم. یعنی دیگر چیزی برای تحریفکردن وجود ندارد و وقت ساختن دنیایی است که بالکل توسط رسانه پایهریزی شده که معمولا حدسهایی درباره آینده میزند و جهان سالهای بعد را میسازد. منتقدی به نام مایکل هم میگوید: «امور مجازی بازنمایی نیستند، زیرا چیزی برای بازنمایاندن وجود ندارد. بازنمایی یعنی نمایشدادن چیزی که در جایی وجود خارجی دارد.» به هر حال یادتان باشد اینکه فلان منتقد گفته و میگوید دلیلی بر قابل قبولبودن هم نیست. احتمالا همین حالا طرفداران فانتزی و ژانرهای تخیلی شمشیر را از رو بستهاند. خب غلاف کنید رفقا! اینها فقط بخشی از نگرانی بشر درباره از بین رفتن واقعیت است. همین!
وسواسیهای مصرفکننده
یکی دیگر از مسائلی که داد منتقدان را بر سر تلویزیون بلند میکند، ترویج فرهنگ مصرفگرایی است. آنها معتقدند از آنجایی که تلویزیون برای بقای خودش به مخاطب نیاز دارد، مجبور است از هر ترفندی برای نشاندن آدمها جلوی جعبه جادویی خودش استفاده کند. این هم توضیح دارد. عجله نکنید. تلویزیون یک انتخاب محدود به شما میدهد و تمام حق انتخابتان را میگیرد. شما کنترلی در دست دارید و میتوانید از بین شبکهها یکی را انتخاب کنید و این حس قدرت را به شما القا میکند. اما هیچ وقت نمیتوانید نوع برنامهای که در حال پخش است را تعیین کنید یا اعمال نظر کنید و بگویید میخواهید فلان برنامه زنده را از طریق دوربینی که در جای دیگر صحنه کار گذاشته شده، تماشا کنید و این کارگردان تلویزیونی است که به جای شما تصمیم میگیرد. یا قبول کنید، یا خاموشش کنید. ژان بودریار معتقد است این سیستم خلاقیت فردی را از بین میبرد و مثال جالبی میزند: «وقتی برای سالم نگهداشتن بدنتان، مدام سختگیری میکنید و از انواع مواد ضدعفونیکننده برای محیطتان و انواع لوازم بهداشتی که هر یک تنها یک وظیفه کوچک را انجام میدهند، استفاده میکنید. در حقیقت سیستم دفاعی بدنتان را تنبل میکنید؛ تا جایی که بدون ابزار بیرونی، توانایی دفاعکردن از خودش در برابر یک سرماخوردگی ساده را هم از دست میدهد.» به همین ترتیب شما آنقدر از تلویزیون استفاده میکنید و آنقدر به آن اطمینان میکنید که احساس میکنید برای تمام مشکلات شما چارهای در آستین دارد. اما زمانی که با یک پدیده از نزدیک آشنا میشوید، تمام تصورتان از بین میرود. میشود با دیدن یک فیلم مستند درباره خوابیدن در کوه، کولهپشتی را جمع کرد و به کوه رفت؛ آن هم برای شب مانی.مشاوره خانواده
آیا باز هم همه چیز به همان اندازه ساده و لذتبخش خواهد بود؟
اطمینان به تلویزیون در مقوله تبلیغات هم جایگاه ویژهای دارد. مطمئنا یک آگهی تبلیغاتی تلویزیونی پرزرق و برق و خوشساخت، شما را وادار میکند حداقل برای یک بار هم که شده آن کالا را استفاده کنید. مخصوصا اگر اجناس گران قیمتی مثل اتومبیل نباشد. اما این زرق و برق هرگز نمیتواند کیفیت را هم تضمین کند و از آنجایی که شما یک مصرفکننده خوب هستید، حداقل یک بار را باید امتحان کنید تا اگر کیفیتی هم وجود ندارد، خودتان تجربهاش کنید. میدانید چند میلیون نفر میتوانند فقط یک بار امتحان کنند و این چند میلیون نفر میتوانند چه پولی را وارد جیب کمپانی تولیدکننده بکنند و کمپانی هم چه پولی را وارد جیب مبارک تلویزیون؟